یکبار دیگر به تماشای غروب آفتاب ایستادم؛خورشید مرگ با شکوهی دارد؛تنها و در دوردستها،در حالی که چهره ای برافروخته از تب و آتش درون دارد،تن گداخته خود را در دل باکیها و لطافت دریا قرار می دهد،خروش امواج را با آرامش می بذیرد؛و بس از نابدید شدن در بشت دریای خروشان روشنایی حیاتبخش آن مدتها در افق بایدار می ماند .
راستی حسودیم می شود؛اگرچه ما نمی توانیم خود را با خورشید مقایسه کنیم ولی مانند آن گرد کوچکی از آفرینش هستیم،آفرینشی که هر ذره آن زندگی آفرین است.
احمد بیانی
محمودآباد (ساحل خزر)
22 مرداد 89
این سایت را محبوب کنید :